با برادرش، فرخ همکلاس بودم. فرشید یک سال ازما عقبتر بود. دیپلم گرفت و . . . به خدمت سربازی رفت و سال 65 اسیر شد و . . .
با برادرش، فرخ همکلاس بودم. فرشید یک سال ازما عقبتر بود. دیپلم گرفت و . . . به خدمت سربازی رفت و سال 65 اسیر شد و . . .
پیش از مراسم صبحگاه دوشنبه 17مهر، در پاگرد پلههای طبقه بالا دیدمش که منتظر آقای پرخیده - مدیریت فیروزبهرام- بود. شناختمش، و البته او مرا نمیشناخت. از او درخواست کردم که بهعنوان یک فیروزبهرامی و یک آزاده سر صف برای بچهها چند کلمهای صحبت کند. به گرمی و با شوق پذیرفت. صبح آن روز میخواستم رونماییِ کتاب «سرو ایستاده» را به بچهها یادآوری کنم و از آنها و خانوادههایشان دعوت کنم که در این مراسم شرکت کنند که از خوش روزگار، رویداد همزمانی فرشید شمسی را به مراسم صبحگاه آورد.
فرشید شمسی از ارزش و اهمیتِ مهرورزی، هدف و درس خواندن گفت. او درخواست کرد که قدر لحظهها و ارزشِ داشتههایمان را بدانیم. یاآوری کرد که بعضی وقتها پول هیچ مشکلی را حل نمیکند بلکه همدلی کار گشاست. این آزاده از بچهها خواست برای استقلال کشور تلاش کرده و ماندن در ایران و کار برای آن را به جای مهاجرت انتخاب کنند.
این حرف فرشید از دل تجربههای سخت دوران اسارتش برمیآمد که: سختیها انسان را آبدیده میکند، با صبر و تلاش بر هر سختی میتوانیم پیروز شویم، و همینطور این صحبت که: محبت به یکدیگر لحظات سخت را شیرین میکند، قدر آنچه داریم را بدانیم که شاید لحظه بعدیای وجود نداشته باشد و از هر لحظه لذت ببریم.
خبر و عکس: کامران فریدونی، معاون پرورشی فیروزبهرام